سالاي اول زندگيمون خيلي خوب بود اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس مي کرديم
مي دونستيم بچه دار نمي شيم ولي نمي دونستيم که مشکل از کدوم يکي از ماست، اولش نمي خواستيم بدونيم وبا خودمون مي گفتيم: عشقمون واسه يه زندگي رويايي کافيه، بچه مي خوايم چي کار؟
در واقع خودمونو گول مي زديم ، هم من هم اون، هر دومون عاشق بچه بوديم
تا اينکه يه روز علي نشست رو به روموگفت:
اگه مشکل از من باشه تو چي کار مي کني؟
فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم ، خيلي سريع بهش گفتم:
من حاضرم به خاطر تو رو همه چي خط سياه بکشم
علي که انگار خيالش راحت شده بود يه نفس راحت کشيد و از سر ميز بلند شد و راه افتاد
گفتم:تو چي؟
گفت:من؟
گفتم: آره ، اگه مشکل از من باشه تو چي کار مي کني؟
برگشت زل زد به چشام وگفت: تو به عشق من شک داري؟
فرصت جواب نداد و گفت: من وجود تو رو با هيچي عوض نمي کنم
با لبخندي که رو صورتم نمايان شد خيالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره،
گفتم: پس ، فردا مي ريم آزمايشگاه
گفت: موافقم ، فردا مي ريم
و رفتيم نمي دونم چرا اما دلم مث سير و سرکه مي جوشيد ، اگه واقعا عيب از من بود چي؟
سر خودمو با کار گرم کردم تا ديگه فرصت فکر کردن به اين حرفارو به خودم ندم
طبق قرارمون صبح رفتيم آزمايشگاه ، هم من هم اون ، هر دو آزمايش داديم
بهمون گفتن جواب تا يک هفته ديگه حاضره
يه هفته واسمون صد سال طول کشيد ، اضطرابو مي شد خيلي اسون تو چهره هردومون ديد
با اين حال به همديگه اطمينان مي داديم که جواب ازمايش واسه هيچ کدوممون مهم نيست
بالاخره اون روز رسيد علي مث هميشه رفت سر کار و من خودم بايد جواب ازمايشو ميگرفتم
دستام مث بيد مي لرزيد ، داخل آزمايشگاه رفتم و جوابو گرفتم
علي که اومد خسته بود اما کنجکاو و ازمن پرسيد: جوابو گرفتي؟
که منم زدم زير گريه، فهميد که مشکل از منه
اما نمي دونم که تغيير چهره اش از ناراحتي بود يا از خوشحالي
روزا مي گذشتن و علي روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر مي
شد تا اينکه يه روز که ديگه صبرم از اين رفتاراش طاق شده بود بهش
گفتم:علي تو چته؟ چرا اين جوري مي کني ؟
اونم عقده شو خالي کرد گفت: من بچه دوس دارم مهناز، مگه گناهم چيه ؟من نمي تونم يه عمر بي بچه تو يه خونه سر کنم
دهنم خشک شده بود و چشام پراشک ، گفتم: اما تو خودت گفتي همه جوره منو دوس داري
گفتي حاضري بخاطرم قيد بچه رو بزني، پس چي شد؟
گفت: آره گفتم ، اما اشتباه کردم و الان مي بينم نمي تونم، نمي کشم
نخواستم بحثو ادامه بدم و دنبال جاي خلوت مي گشتم تا يه دل سير گريه کنم که رفتم توی اتاق خواب
من و علي ديگه با هم حرفي نزديم، تا اينکه علي احضاريه آورد برام و گفت:
مي خوام طلاقت بدم يا زن بگيرم ، نمي تونم خرج دو نفرو با هم بدم
بنابراين از فردا تو واسه خودت و منم واسه خودم
دلم شکست، نمي تونستم باور کنم کسي که يه عمر به حرفاي قشنگش دل خوش کرده بودم
حالا به همه چي پا زده ، ديگه طاقت نياوردم لباسامو پوشيدمو ساکمم بستم
برگه جواب آزمايش هنوز توي جيب مانتوام بود
درش آوردم و يه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم
احضاريه رو برداشتم و از خونه زدم بيرون
توي نامه نوشت بودم:
علي جان سلام
اميدوارم پاي حرفت وایساده باشي و منو طلاق بدي چون اگه اين کارو نکني خودم ازت جدا مي شم
مي دوني که مي تونم و دادگاه اين حقو به من مي ده که از مردي که بچه دار نمي شه جدا شم
وقتي جواب آزمايشهارو گرفتم و ديدم که عيب از توئه ،
باور کن اون قدر برام بي اهميت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم
اما نمي دونم چرا خواستم يه بار ديگه عشقت به من ثابت بشه
براي خودم متاسفم
اين که يه عمر و بهترين لحظات عمرمو پاي چه آدمي هدر دادم
يه آدم دورنگ ، يه آدم دروغگو توي دادگاه منتظرتم
در روزگاری که همه ما در کنار یکدیگر زندگی می کنیم روزانه با صدها چهره جدید با منش های مختلف یکی مهربان یکی بداخلاق، یکی بلند و یکی کوتاه ، یکی چاق و یکی لاغر و یکی ... و شکل های مختلف که هیچ کدام شبیه دیگری نیستند و این قدرت پروردگار است. البته بعضی اوقات آدم های مشابه هم قابل رویت اند (دو قلو ها ) بگذریم اینها رو گفتم تا به این موضوع برسم که وقتی وارد مترو و اتوبوس وسائط نقلیه عمومی دیگر می شوی خود را در یک مناظره ی سیاسی و اقتصادی می بینی ،گاهی به عنوان شنونده و گاهی به عنوان کارشناس ظاهر می شوی اما این موضوع از یک منظر خوب است که مردم ما به سرنوشت سیاسی و اقتصادی کشورشان اهمیت می دهند و با سایر مردم دنیا قدری متفاوند و این موضوع اثبات شده است.
ولی بعضی وقتها بعضی از این مباحث اعصاب آدم در خورد می کند، بعضی از این آدمها چون به لحاظ اقتصادی تحت فشارند که قالب معضلات جامعه از همین نوع است . اظهار نظر های بی خردانه و بعضا جالبی می کنند و همه را با یک چوب می رانند و برایشان آدم و ارزشهای انسانی اهمیتی ندارد و به زمین و زمان توهین و ناسزا می گویند . ( البته انتقاد به وضعیت سیاسی و اقصادی جامعه حق مسلم جوامع مدنی است )ولی من از این موضوع به شدت ناراحتم که چرا مردم به این راحتی لب به توهین و اهانت باز می کنند. مردمی دارای قدمت هزار ساله به لحاظ تاریخی و فرهنگ و ادب دارند و زبانزد دنیا هستند.
این موضوع مشکلات اقتصادی موجود در جامعه را کسی نمی تواند کتمان کند چون موجود و مشهود و قابل لمس است و خود من هم از این موضوع متضرر شده ام ولی این موضوع توجیهی خوبی برای توهین و بی ادبی نیست.
ما باید دست به دست یکدیگر داده و مهین خودمان را روز به روز قوی تر کنیم اون ضرب المثل قدیمی مگه : برادر گوشت هم و میخورند ولی استخوان خودشون دور نمی اندازند پس مسلما هیچ کس دلسوز تر نسبت به خودمان نیست پس تیشه به ریشه ی خود نزنیم.
به نظر من حکومت باید با مفسدان اقتصادی به شدت برخورد کند تا کسی چه خاص و چه یک فرد عادی جرات فکر کردن هم به موضوع اختلاس رو هم نکنه چه برسه که اون رو عملی کنه در حال حاضر به اذعان خود مرکز آمار جمعیت کشور جوان است و این جوان ها امروز و فردا نیاز به کار ، مسکن ، ازدواج و امنیت شغلی و زندگی می خواهند این توقع زیادی از حکومت نیست چون ما برای این انقلاب شهید و خون دادیم و باید از حمایت و پاسداری کنیم.
و در آخر یک پیشنهاد برای اینکه جوان ها به ازدواج رو بیاورند و به تبع آن جامعه رو به تعالی و به دوری از هرگونه فساد روی بیاورد طرح تشویقی ازدواج است بطور مثال به جای اینکه به زوج ها وام ازدواج ( با این همه دردسر و علافی و چند تا ضامن کارمند رسمی ) بدهند این مبلغ را به عنوان هدیه و طرح تشویقی ازدواج به جوانان بدهند . ما در یک جامعه اسلامی و شیعه زندگی می کنیم و در جامعه اسلامی نباید هیچگونه فسادی البته نه بصورت مطلق بلکه خیلی کم وجود داشته باشد وقتی جوان به موقع سرکار ، به موقع ازدواج نماید مسلما هیچگونه مشکلی اعم اعتیاد و فساد جنسی در جامعه رخ نخواهد داد و بجای اینکه صورت مسئله را پاک کنیم قدری تعقل کنیم.
ازدواج و رضایت از زندگی |
ما در موقعیتهای گوناگون زندگی روزمرّه، عواطف و هیجانات فراوان و متفاوتی را تجربه میکنیم که تا حدّ زیادی بر تصمیمگیریها، اَعمال و افکار ما تأثیر میگذارند؛ امّا از آن جا که بشر متمدّن امروز، سعی دارد رفتار خود را بیشتر به تعقّل و تفکّر نسبت دهد، بنا بر این، ارزش کمتری برای عواطف بشری قائل است. گویی عواطف، در کل موجودیت و هستی انسان، در مرتبه پایینتری از عقل قرار دارد، گرچه به لحاظ تکاملی، قبل از این که انسانِ به ظاهر منطقی و متفکّر امروز وجود داشته باشد، عواطف و هیجانات، برای میلیونها سال در سازگاری اجداد ما با شرایط محیط، نقش بسیار مهمّی داشتهاند و هنوز هم بشر، بدون عاطفه، احساس پوچی میکند؛ چرا که بسیاری از مفاهیم زیباشناختی، از عواطف بشر سرچشمه میگیرند و گذشته از این، هیجانات، در ادامه بقای ما نقش کلیدی دارند. ازدواج، نمونه بارزی است از تبادل هیجانها و عواطف مثبت انسانی نسبت به انسان دیگر که حالتی از شادکامی (Happiness) یا همان رضایت از زندگی» است. شناخت هیجانات، رمز کامروایی و ناکامی متأسّفانه امروزه انسان، از نقش هیجانات خود ـکه عامل بسیار مهمی در انگیزش و رفتار هستندـ، آگاهی کمی دارد. ما برای بیان بسیاری از عواطف خود، دچار فقر کلامی هستیم و واژه توصیفکننده حالت خود را نمیدانیم. این حالت، منجر به فقر ارتباطی بین همسران نیز میشود. شادکامی و سلامت ذهنی، در برگیرنده احساسات مثبتی مانند: لذّت، آرامش، حسّ جریان داشتن و شیفتگی در زندگی است. شادکامی را به خانه بیاوریم وجود شادکامی در زندگی زوجین، مستلزم رعایت نکاتی است که بعضی از آنها عبارتاند از:
منابع: |
.: Weblog Themes By Pichak :.