خنده جام
زلف آشفته و خو کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیمه دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد و به آواز خریم
گفت کای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین ساغر شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نبود باده پر ست
برو ای زاهد و بردر دکشان خرده مگیر
که ندانند جز این تحفه به ما زور الست
آنچه اوریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است و گر از باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
.: Weblog Themes By Pichak :.